هوشمندانه سوال بپرسید
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش می پرسد
«فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟
دوستش جواب می دهد: چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد
جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن » هستم، سیگار بکشم؟
کشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است
جک نتیجه را برای دوستش بازگو می کند…
دوستش می گوید: تعجبی نداره. تو سوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.
او نزد کشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم؟
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: مطمئناً ، پسرم. مطمئناً !
عزرائیل
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟ راننده میگه : نه یهو راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟راننده میگه : نه شما ؟ مسافر مرد میگه : من عزرائیلم. راننده میگه : برو بابا اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟ راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه از ترس فرار میکنه بعد زن و مرده با هم ماشینو میدزدن !
زن پیتر و همسایه
بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد . همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد . زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه ؛ همسايه شون ، رابرت پشت در ايستاده بود . تا رابرت ، زن پيتر رو ديد گفت : همين الان 1000 دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازي زمين ! بعد از چند لحظه تفکر زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چندین ثانيه تماشا مي کنه و لذت میبره . خلاصه دیگه 1000 دلارو به زن پيتر ميده و ميره !! زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و به حمام برگشت . پيتر پرسيد : کي بود زنگ زد ؟ زن جواب داد : رابرت همسايه مون بود . پيتر گفت : خوبه !! چيزي در مورد 1000 دلاري که به من بدهکار بود نگفت ؟